معنی به سری - جستجوی لغت در جدول جو
به سری
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
ادامه...
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر به گوی
به گوی
(پسرانه)
خوش سخن، دارای گفتار نیک، نام شخصیتی در منظومه ویس و رامین
ادامه...
خوش سخن، دارای گفتار نیک، نام شخصیتی در منظومه ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر بهادری
بهادری
دلیری یلی گردی شجاعت دلیری، جرا ت جسارت
ادامه...
دلیری یلی گردی شجاعت دلیری، جرا ت جسارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بهداری
بهداری
وزارت خانه ای که بکارهای مربوط به بهداشت رسیدگی میکند
ادامه...
وزارت خانه ای که بکارهای مربوط به بهداشت رسیدگی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بهیاری
بهیاری
عنوان و درجه بهیار
ادامه...
عنوان و درجه بهیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر آن سری
آن سری
اخروی عقبایی آخرتی مقابل این سری، خدایی الهی غیبی مقابل ین سری
ادامه...
اخروی عقبایی آخرتی مقابل این سری، خدایی الهی غیبی مقابل ین سری
فرهنگ لغت هوشیار
بله بری
آری بری: گفت و گوهای پیش از پیوند زناشویی صحبتها و قول و قرارهای قبل از عروسی بین خانواده های عروس و داماد
ادامه...
آری بری: گفت و گوهای پیش از پیوند زناشویی صحبتها و قول و قرارهای قبل از عروسی بین خانواده های عروس و داماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بر سری
بر سری
((~. سَ))
علاوه بر، اضافه بر
ادامه...
علاوه بر، اضافه بر
فرهنگ فارسی معین
تصویر به سرعت
به سرعت
با شتاب
ادامه...
با شتاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر به سختی
به سختی
شدیدا
ادامه...
شدیدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر به سزا
به سزا
به حق
ادامه...
به حق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
ببرودٍ
ادامه...
بِبُرُودٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویر به سردی
به سردی
Tepidly
ادامه...
Tepidly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
tièdement
ادامه...
tièdement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
په سری
گونه ای از بستن روسری که به جای گره زدن از زیرچانه، از پشت
ادامه...
گونه ای از بستن روسری که به جای گره زدن از زیرچانه، از پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
بره سری
سرکشی کردن به آب راه های زمین شالیزاری، مزد آبداری، سود
ادامه...
سرکشی کردن به آب راه های زمین شالیزاری، مزد آبداری، سود
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
בחום מתון
ادامه...
בחום מתון
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
tibíamente
ادامه...
tibíamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
равнодушно
ادامه...
равнодушно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
lauwarm
ادامه...
lauwarm
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
ледь
ادامه...
ледь
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
letnio
ادامه...
letnio
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
微温地
ادامه...
微温地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
morosamente
ادامه...
morosamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
tiepidamente
ادامه...
tiepidamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
lauwarm
ادامه...
lauwarm
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
उदासीन रूप से
ادامه...
उदासीन रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
อย่างอุ่น
ادامه...
อย่างอุ่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
dengan dingin
ادامه...
dengan dingin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
ٹھنڈے انداز میں
ادامه...
ٹھنڈے انداز میں
دیکشنری فارسی به اردو
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
শীতলভাবে
ادامه...
শীতলভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
kwa joto kidogo
ادامه...
kwa joto kidogo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
ılımlı bir şekilde
ادامه...
ılımlı bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
미지근하게
ادامه...
미지근하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویر به سردی
به سردی
بِه سَردی
ぬるめに
ادامه...
ぬるめに
دیکشنری فارسی به ژاپنی